گنجینه شهدای جهان اسلام

هدف این سایت معرفی شهدای جهان اسلام است

گنجینه شهدای جهان اسلام

هدف این سایت معرفی شهدای جهان اسلام است

گنجینه شهدای جهان اسلام

این سایت مربوط به کانون فرهنگی رهپویان شهدای جهان اسلام است.

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

شهید یوسف داور پناه

چهارشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۷، ۱۲:۴۰ ب.ظ

تاریخ تولد:۵\۴\۱۳۴۴

تاریخ شهادت:۵\۶\۱۳۶۲

محل شهادت:روستای کوتاجوق

نحوه شهادت:به دست منافقین پیکرشان تکه تکه شد

درجه:پاسدار

☑️ @khatesorkh1 ‌ ‌ ‌

============>🔹🌹🌹

🇮🇷#ایران

معلومات شخصیة الشهید الارهاب 

نام : یوسف داور بناه 🌹🕊

 

تاریخ المیلاد : 1965 یونیو 26

تاریخ الشهادة : 1983 أغسطس 27

محل الشهادة : إیران- القریة کوتاجوق

کیفیة الشهادة : تجزئة الجسم فی أیدی المنافقین

المنصب : الحارس

============>🔹🌹🌹

personal identification of 

martyr: assassination

 

Name: Yousuf Davarpanah🌷🕊

Date of birth:25/6/1965

Date of martyrdom: 27/8/1983

place of martyrdom: Koutajogh village 

The way of martyrdom :his body split by hypocrites

Rank : Guard

 ~~~~~~~~~~~~🔹🔹🌹

🌐گنجینه اطلاعات شهدای جهان اسلام

==========================

 شهداء کنوز المعلومات فی العالم الإسلامی 

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

🌐Martyrs of the Islamic world's information treasures

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

زندگینامه ومعرفی کانال شهید⏬

 🆔 @martyrs_of_Islamic_world

 http://ادرس وبلاگ

 martyrsofislamicworld.blog.ir

#شهید_یوسف_داور_پناه

#معرفی_نامه

 

🔸خاطرات خانم فیروزه شجاعی، مادر شهید یوسف داورپناه

🔸... بعد از انقلاب ایشان به سپاه رفت و چندین بار زخمی شد و دایم در منطقه کردستان بود. یادم می آید که در ماه مبارک رمضان بود ومن چندین مدت بود که از او خبری نداشتم تا اینکه یک روز از طرف سپاه آمدند و گفتند یوسف زخمی است و در بیمارستان امام خمینی تبریز بستری شده است. من نیز بدون افطاری به آنجا رفتم. وقتی یوسف را دیدم که چوبی زیر بغلش است و در میان سایر زخمی هاست وقتی او را در آغوشم گرفتم گفت مادر تو را به خدا سر و صدا نکن. زیرا اینجا نیز یاد مادرانشان می افتند و ناراحت می شوند، اصلاً چرا اینجا آمدی. ما خودمان رفته ایم و خودمان نیز می دانیم چه کار می کنیم و رنگ و رویش پریده و خونی در بدنش نمانده بود. بعد از دو روز خلاصه هر طوری بود اجازه اش را گرفتیم و به خانه آوردیم.

 ... آخرین بار در منطقه پیرانشهر در گروه ضربت بود و چندین سرکرده حزب دمکرات را گرفته بود.

🔸شب هنگام غروب آمده بود ده و شب به من گفت مادر من را برای نماز صبح بیدار کن ... خلاصه من قبل از اذان صبح بیدار شدم دیدم از اطراف پشت بام این گروهکهای دمکرات با چراغ دستی دارند علامت می دهند، در روستای کوتانجوق در شهرستان سقز، پدرش را بیدار کردم و گفتم دمکراتها دارند می آیند گفت نه بابا و آنها هیچ کاری نمی توانند بکنند. دیدم آقا یوسف از خواب بیدار شد. گفت مامان چه خبر شده. گفتم چیزی نیست نگاه به ساعت کرد و گفت دیرم شده و چرا مرا دیر بیدار کردی. رفت وضو گرفت و آماده شد برای خواندن نماز و رکعت اول را خوانده بود که اینجا به خانه ریختند و او اصلاً به حضور آنها توجه نکرد و نمازش را خواند. آنها تفنگ را روی من نشانه رفتند و گفتند لامذهب تو هم حزب الهی هستی و به تو نشان می دهیم. او برگشت به آنها گفت شما با من کار دارید، به مادر من کار نداشته باشید و این را بردند، و می خواهم من را از داخل آبادی نبرید و از پشت خانه مان بیرون ببرید. گفتند تو رویت نمی شود از داخل آبادی بیایی. گفت نه، من نمی خواهم زنهای ده من را ببینند و گفتند تو چقدر نماز می خوانی. آیا برای رهبرت است. در جواب آنها گفت من برای کسی نماز می خوانم که یک ملت به او اقتدا می کنند و اسم رهبر من را نیاور در اینجا یک خانم دمکرات با قنداق تفنگ به دهان او زد و خون همه جایش را گرفت و من نیز توانایی یاری کردن به او را نداشتم، خلاصه تا صبح به او شکنجه و عذاب دادند. دمکراتها آمدند و گفتند بچه ات را کشته ایم و پدر و مادرش برای تحویل او بیایند و از آبادی کسی نیاید. پدرش نیز با شنیدن خبر دق کرد و جان باخت. رفتیم پیکر او را از آن سوی رودخانه بیاوریم پسرم را در جایی که نیروهای سپاه یکی از سرکرده های آنها را به هلاکت رسانده بودند آنجا شهید کردند.

🔸بدن یوسفم تکه تکه شده بود انگشت هایش جگرش اعضا و جوارحش ....

گفتند اجازه نداری از اینجا خارجش کنی همین جا دفنش کن در حالی که اعضای ضد انقلاب به صورت مسلح بالای کوه ایستاده بودند با دست هایم زمین را کندم تکه تکه یوسفم را در قبر گذاشتم یک مهر کربلا در دستم بود خرد کرده و روی تکه های جسدش پاشیدم خودم او را در قبر گذاشتم با همان لباسهایش. خداوندا تو شاهد هستی که یک قبری آماده شد که تمام خاکش قرمز بود. بالای سرش یک خانمی ایستاده و یک چراغ روشنی به دستش بود و به من دایماً می گفت گریه نکن. ناراحت نشو. بگو لا اله الا ا...، ا... اکبر، خمینی رهبر و اینها را من تکرار می کردم و سه چهار دفعه گفتم یا حضرت فاطمه زهرا(س) به من کمکی بده تا من فرزندم را به خاک بسپارم. دیدم تمام دمکراتها مسلح بالای کوهها ایستاده اند و من بودم و برادرش او را خاک کردیم. گفتیم از خاک بود و به خاک بازگرداندیم.

اما این داستان تمام زندگی و رنج های این مادر بزرگوار نیست. بعد از شهادت پسرش یوسف، داماداش نیز به کاروان شهداء پیوست! فیروزه خانوم از آن روز تا کنون مسئولیت نگه داری و زندگی نوه هایش را نیز بر عهده دارد.

🔸شاید ما هم به خوبی رنج هایی که بر این مادر بزرگوار وارد آمده را درک نکنم، چرا که معتقدم این کار تنها از عهده مادران و زنان سرزمینم ساخته است.

☑️ @khatesorkh1 ‌ ‌ ‌

۹۷/۰۷/۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
مجمع جهانی خادمین شهدا_ شاهد خبر گنجینه شهدای جهان اسلام

زندگی نامه

شهید ترور

شهید یوسف داورپناه

وصیت نامه

گنجینه شهدای جهان اسلام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی