گنجینه شهدای جهان اسلام

هدف این سایت معرفی شهدای جهان اسلام است

گنجینه شهدای جهان اسلام

هدف این سایت معرفی شهدای جهان اسلام است

گنجینه شهدای جهان اسلام

این سایت مربوط به کانون فرهنگی رهپویان شهدای جهان اسلام است.

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

شهید محمدرضا دیرینه حقیقی

چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۰۲:۲۵ ب.ظ


============>🔹🌹🌹
🇮🇷#ایران

معلومات شخصیة الشهید فی
حَرب مقدسة(الحرب بین عراق و ایران )

الاسم : محمد رضا دیرینه حقیقی 
تاریخ المیلاد : 1965 تشرین الثانی 25

تاریخ الشهادة : 1986 فبرایر 21

محل الشهادة : عراق - فاو - هامش آرفاند

کیفیة الشهادة : غیر معروف

المنصب : قائد الغواصین عملیات

============>🔹🌹🌹

personal identification of
martyr: Holy defence

Name:Mohammadreza Dirineh Haghighi🕊🌷

Date of birth:24/11/ 1965

Date of martyrdom:10/2 /1986

place of martyrdom: Around Arvand Rud, Al,Faw
The way of martyrdom : unknown

Rank : Diving commander
operation information

~~~~~~~~~~~~🔹🔹🌹
🌐گنجینه اطلاعات شهدای جهان اسلام
==========================
شهداء کنوز المعلومات فی العالم الإسلامی
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
🌐Martyrs of the Islamic world's information treasures
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
زندگینامه ومعرفی کانال شهید⏬
🆔 @martyrs_of_Islamic_world

http://ادرس وبلاگ
martyrsofislamicworld.blog.ir

گنجینه اطلاعات شهدای جهان اسلام, [۰۱.۰۸.۱۷ ۱۰:۳۵]
#شهید_محمدرضا_دیرینه_حقیقی

#معرفی_نامه

شهدایی که در هنگام دفن لبخند زدند🙂

بسیجی شهید محمد رضا حقیقی بچه اهواز است.متولد 14 آذر 1344.او عضو پایگاه بسیج مسجد موسی بن جعفر بود.
زمانی که امام خمینی به نوکران پهلوی گفت:سربازان من هنوز در گهواره اند محمد رضا کمتر از دو سال سن داشت.
شب 21 بهمن 1364 یعنی در هفتمین سالگرد انقلاب اسلامی،محمد رضا در ترکیب گردان کربلای اهواز در عملیات والفجر 8 فاو شرکت داشت و درهمین عملیات در ساحل فاو به شهادت رسید.پیکر مطهرش پس از چند روز که در سرد خانه نگهداری شد به اهواز انتقال یافت و طی مراسمی با حضور خانواده و جمعی از مردم تشییع و دربهشت آباد اهواز به خاک سپرده شد.
جالب است بدانید که برادر او یعنی محمود رضا حقیقی متولد 1346 هم در عملیات کربلای 4 به شهادت رسید ولی فرقش با برادر خود این بود که 14 سال بر سر سفره حضرت فاطمه زهرا (صلوات الله علیها) نشست و بقایای پیکرش پس از تفحص،در کنار مزار برادرش در گلزار شهدای اهواز به خاک امانت داده شده تا در روزی دیگر،به یمن ظهور حجت حق (عج) از خاک برآیند و از سازندگان جهانی عاری از ظلم و پلیدی باشند.

🏵نکته جالب آن زمان :
نکته عجیب و حیرت انگیزی که درباره ی این شهید زبانزد همگان است و برای نخستسن بار در مجله پیام انقلاب در سال 1365 منتشر و منعکس گردید لبخند زیبایی است که چند روز پس از شهادت به هنگام تدفین بر روی لبهای این شهید نقش بست.

🏵در مراجعه به پدر و مادر شهید وجود فیلم 8 میلیمتری از لحظات تدفین شهید در سندیت این حادثه عجیب که نشان از اعجاز شهیدان دارد هیچ شک و تردیدی باقی نمی گذارد.

🏵پدر شهید دراین باره می گوید:وقتی تلقین محمدرضا خوانده می شد،من ناباورانه شاهد آخرین لحظات وداع با فرزندم بودم،که ناگاه احساس کردم که لب های بسته شده ی محمدرضا که بر اثر دو سه روز بودن در سرد خانه به هم قفل شده بود،به تدریج که از هم باز شد و گونه های وی مانند یک فرد زنده گل انداخت و جمع شد وچشمهایش نیز بدون اینکه باز شود،به مانند فرد خوابیده ای می مانست که در حال دیدن خواب خوشی است و با منظره و یا حادثه ی خوشحال کننده ای روبرو شده است.

🏵من با دیدن این صحنه غیر منتظره،بی اختیار فریاد زدم،الله اکبر،شهید دارد لبخند می زند،شهید دارد لبخند می زند.
پس از این فریاد بلند که بی اختیار دو سه با ر تکرار شد،برادری که دوربین فیلم برداری داشت و تا ان لحظه از مراسم فیلم می گرفت وقتی با این فریاد و هجوم جمعیت به بالای قبر مواجه گردید به هر زحمت که بود خودش را به قبر رسانید و دوربین را بالای دستش و بالای سر همه آن کسانی که برای دیدن آن اعجاز دور قبر حلقه زده بودند گرفت و شروع به فیلم برداری کرد و خوشبختانه توانست از این اعجاز با همه ی مشکلاتی که بود فیلم برداری کند و آن لحظه را ثبت نماید در کنار این فیلم برداری،عکس هایی هم از شهید محمدرضا حقیقی وجود دارد که حالات مختلف او را نشان می دهد.

🏵نکته جالب دیگری از زبان پدر شهید

🎗وقتی دفتر خاطرات و یادداشت های فرزند شهیدم را پس از شهادت مطالعه می کردم،متوجه شدم در صفحات مختلف،اشعاری را نوشته است.
در بین این اشعار یک بیت از خواجه حافظ شیراز ی بود که در مصرعی از آن آمده است:

🏵وانگهم تا به لحد خرم و آزاد ببر.
که فرزندم ان را تغییر داده و نوشته است:
وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر.

🏵خاطره ای از شهید از زبان یکی از دوستانش

🎗یکی از دوستان شهید میگوید که وقتی نماز جماعت تمام شد و همه رفتند محمدرضا سر گذاشت به سجده و مدتی همان جور ماند.
خشکش زده بود هرچه صبر کردند او سر از سجده بر نداشت یکی از بچه ها گفت:خیال کردیم مرده.
وقتی بلند شد صورتش غرق اشک بود از اشک او فرش مسجد خیس شده بود.
پیرمردی جلو آمد و پرسید:بابا.چیزی گم کرده ای؟
پاسخ شنید:نه.
پرسید چیزی می خواهی پدرت برایت نخریده؟
سری تکان داد که نه.
پرسید:پس چرا اینجور گریه می کنی؟
گفت:پدر جان.روی نیاز ما به خداست اگر من در سجده مرادم را نگیرم پس کی بگیرم؟
@khatesorkh1
═•✼✨🌷✨✼•═

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی